Tuesday, October 4, 2011

سه شنبه ها سد های راه را رسد میکردیم:e-NEVESHTA:TO OMRAN SALAHI

عمران صلاحی 
۱۳۲۵-۱۳۸۵

فرامرز سلیمانی :
سه شنبه ها سد های راه را رسد می کردیم 

من این جا نمانده ام تا تنها صدای خسته ی دوست را پاس دارم
تا که تنی از شما اگر افتاد
نام تمام درختان دیگر را
در دفترم حضور و غیاب کنم
کسی که عکسهای ما ن را می رباید
لبخندی شیطان بر لبان حباب می گذارد
و نیما دست او را خوب می خواند
اما عتیقه فروش سر گذر
 همیشه غافل و درمانده می ما ند
و دفتر شعر  ما ن  در آفتاب پاییز حکایتی ست
بی رنگ و بی رمق
که پشت دیوار یشم سماجت دارد

در راسته باز ا ر فرهنگ با فریاد می رفتی
و من که سکوت را با تو گرد آوردم  در شگفت شدی
هر روز از ایستگاه راه آهن می گریختی  و با سربازان و کارگران
کنار چا ی و قلیان می نشستی به انتظار باد
با استکان کمرباریکی توی سینی ی نقره
که جهیزیه ی جوانی ی مادرت بود و با تندر می رفتی
و باران که باریدن می گرفت تازه به راه و خیابان می زدی تا در مه گم شوی
و من دست بهارک را گرفتم که قطره های سایه و نوری رنگین روی دامنش پاشیده بود
و روی پارچه ی گلدوزی نشاندمش
و غژغژ چهار چرخ شکسته تا ماه  بر شانه هامان می رفت
گفتیم رمبودلر  رفت و رنه شار در اندوهی فرو نشد و آبشار تمام
و سنگ و سنگ پشت و رود و مصالح ملیح مردمی در دست عمله های بی اجر و مزد شعر
که تازه زبان به  گفتاری می گشود و سوژه های تو در جمع و انجمن .
چه خوب که در روزهای بارانی منتظر تندر می شدی و با فریادی فروتن می رفتی در راسته بازار فرهنگ و سد های راه را سه شنبه ها با ما رسد می کردی ان سو تر از میدان انقلاب و امیریه و جوادیه و مختاری
حصار حادثه در دو سوی سایه گان می گسترد
حصار سایه با تو عریان بود
و سایه بارقه یی بود پیش پا ی ما ن
اصلن  باورم نمی شود این حرف ها را زیرا که یارو ختم روزگار بود و همه ی ما را دائم دست می انداخت و
ا بن دیلاق هفت خط ملاحظه ی هیچ ریش و سبیل سفیدی را نمی کرد و حالا که می گویند او رفته است
می دانم یک کاسه یی زیر نیم کآسه هست و کسی دارد موش می دواند ...و طعمه ی متحرک گربه را که شاپور خان می گفت گویا ما بودیم  با ماه و درد و تلخند.

من از وقت زادن نظاره ات می کردم که از وقت زدن نظاره ام می کردی و ما به قهقاهی ساده با تو ضیافت را بر گذار کردیم و سحر سفره را بر چیدیم در روز جهانی ی لبخند یعنی پنجم اکتبر فرنگی یا ۱۳ مهر ماه ۱۳۸۵ خودمان به سیچغان ییل و پسین تر از آن در ایام لاسود
و مثل تو ما هم "چی گفتیم"

نقل از :نوشتا ،سال اول ،،شماره یکم تهران ،بهمن ۱۳۸۵/۲۰۰۶ ،ص۲۹